۴/۰۳/۱۳۸۶

نامه آيت الله سيد حسين كاظميني بروجردی

عالی جنابان؛پاپ اعظم، دبیر كل محترم سازمان ملل متحد،ریاست محترم پارلمان اروپا، سازمانها و نهادهای محترم، ديده‌بان حقوق بشر، عفو بين‌الملل، روشنفكران و آزاديخواهان و مبارزان راه دموکراسی

با تقديم سلام و بهترين آرزوها براي شما به عرضتان مي‌رسانم كه :
اينجانب جواني و عمر خود را در راه تبليغ « دين اصيل » و نفي « اسلام سياسي » گذراندم كه با استقبال عمومي مواجه شده است ولي پاداش وزارت اطلاعات و مراجع قضائي ايران به بنده، انواع جنايات و آزارهائي بوده كه بخاطر بايكوت خبري، فقط بخشهاي كوچكي از آن در يكسال اخير انعكاس يافته است. بدون هيچ چشمداشت مالي و سياسي خدمتگزار هموطنان تحت ستم بود‌م و عشق به آنها مانع خروجم از كشور شد، در دوران فعاليت خود تفاوتي بين اديان و مذاهب مختلف قائل نبودم و به حضور پيروان ديگر اديان در جلساتم مباهات مي‌كردم و دور از هر تعصبي آنها را به نسخه‌هاي اخلاقي و اجتماعي پيشوايان خودشان سفارش مي‌كردم. همانطور كه مي‌دانيد فلسفه‌ي اديان الهي ترويج مساوات و عدالت و معنويت بوده آن هم به روش تبليغ نه تحميل و زور، « دين سنتي » مخالف ترور و خشونت و اعدام و حد زدن و سنگسار و زندان و سركوب و استراق سمع و تفتيش عقائد و محدود كردن اقليتهاي مذهبي و تبعيض بين زن و مرد و سانسور اخبار است. آموزه‌هاي الهي، تعالي‌بخش جامعه است نه ابزار و بهانه‌اي براي حكومت، آنکه مذهب را وسیله‌ی استبداد خویش قرار می‌دهد، به نسل آدم و حوا خيانت می‌کند و قداست پيامبران را به زير چكمه می‌برد و وجدان بشري را نابود می‌نماید.بار ديگر با همه‌ي گرفتارانِ زندگي در فضاي مسموم ارتجاعي كه از حقوق انساني يا مطالبات خود محرومند، همدردي مي‌كنم، همچنين به آن دسته از هموطناني كه هنوز اميدوار به ظهور روزهاي بهتري در اين دوران هستند هشدار مي‌دهم كه سرنوشت اين مرجع و روحاني و از تبار پيامبر در حكومتِ مدعي تشيع چنين بوده، پس واي به حال ديگران.از روشنفكران و انديشمندان و نخبگان و مغزهاي متفكر كه مجبور به ترك ايران شدند و با فقدانشان كشور به فقر علمي و فرهنگي مبتلا شد مي‌خواهم در حالي كه ضايعه‌ي اسفناك حرمت‌شكني ايران و ايرانيان در سطح جهاني را نظاره مي‌كنند و براي احياء آبروي به ناحق پايمال شده تلاش مي‌نمايند، به دنيا اعلام كنند كه: بلاياي اين 28 سال را به حساب تز ناهنجار « سياست ما عين ديانت ماست » بگذارند نه دين و مذهب و توده‌هاي ملت.از همه‌ي سازمانها و شخصيتهائي كه جهت برقراري حقوق اوليه‌ي بشري در ايران زحمت مي‌كشند و همچنين از كساني كه براي آزادي من و يارانم تلاش مي‌كنند تشكر مي‌نمايم و يادآور مي‌شوم كه چند هفته قبل از هجوم گسترده‌‌ي عوامل حكومتي و گروه‌هاي فشار در نيمه‌ي مهرماه در سال گذشته، وقوع قريب‌الوقوع آنرا به استناد تهديدهاي سران وزارت اطلاعات، به خبرگزاريها و سازمانهاي قضائي بين‌المللي هشدار داده بودم و از نهادها و چهره‌هاي معتبر جهاني، استمداد طلبيده بودم، ولي متاسفانه جوابي نيامد و خبرگزاريهاي داخلي نيز احتمال وقوع آن حمله‌ را شايعه‌ ناميدند، و حالا، تاريخ به شكل ديگري در حال تكرار است، فلذا از اين آخرين فرصت ممكن استفاده كرده و بدينوسيله بار ديگر از پاپ اعظم و دبیر كل سازمان ملل متحد و ریاست پارلمان اروپا و نهادهاي مدافع حقوق بشر و تشكلات دموكراسي‌خواه تمناي كمك فوري دارم، خواسته‌ي من آن است كه تدابيري براي آزادي عقيده و قلم و بيان و انتخاب مذهب در ايران اتخاذ شود، و ناظريني بي‌طرف از نهادهاي بين‌المللي بر اجراي قوانين حقوق بشر در ايران نظارت كنند و همچنين ادامه‌ي دادگاه من، علني و با حضور نمايندگان خبرگزاريهاي بين‌المللي برگزار شود تا بتوانم حرفهاي ناگفته‌ي خويش را در مصونيت كامل به سمع جهانيان برسانم.به همه‌ي مجامع رسانه‌اي و كساني كه پرچم حمايت از مقاومت در برابر ظلم و استبداد و ديكتاتوري را در اهتزار دارند ولي به هر دليل ساكتند هشدار مي‌دهم كه در دادگاه وجدان، مسئول خواهید بود، چراكه خصومت نظام با اين سرباز جانباز وطن، شخصي و خصوصي نمي‌باشد بلكه اعتقادي است، زيرا همگام با سلسله‌ي اجدادم « حكومت ديني » را غير قانوني و نامشروع مي‌دانم و به « ولايت فقيه » اعتقادي ندارم، و در سال 1374 و 1379 نيز به همين علت زنداني شدم در حالي كه دلايل كافي براي اثبات آراء و عقايد خود داشته‌ام و بارها تقاضاي مناظره‌ي رسمي يا برگزاري دادگاه علني با حضور وكيل را طرح نموده‌ام.
شكنجه‌گاه اوين، زير تيغ جلاد

سيدحسين كاظميني بروجردي