۸/۲۱/۱۳۸۷

انتقادات مهندس طبرزدی از آیت الله بروجردی و پاسخ ما

1- « خوانندگان عزیز آگاه هستند که ما از آقای بروجردی به صفت این که یک زندانی سیاسی است حمایت می کنیم . »
2- « اخیرا دیده شد که آقای بروجردی خودش را پیشوا و امام و رهبر معرفی کرده و از موضع مدعی العموم حرف می زند. ضمن این که ایشان از طرفداران پر و پا قرص اسلام اخباری است که در کتاب خود که در سال ۱۳۷۸ منتشر شده و نام آن را کتاب حکیم گذاشته ، این واقعیت را به خوبی نشان داده است. به همین دلیل ما بر این باور هستیم که دفاع از آقای بروجردی به عنوان زندانی سیاسی غیر از این است که بخواهیم از او یک رهبر دینی بسازیم و در این زمینه باید مسئولانه عمل کرد. »
3- « هنوز فراموش نکرده ایم که در سال ۱۳۷۳ در هفته نامه ی پیام دانشجو درباره ی گروه طالبان در اففانستان که به تازگی سر درآورده بودند و همگان از آن ها حمایت می کردند ، نوشتیم : طالبان آمریکا در افغانستان . و بعداً معلوم شد که امریکا ، طالبان را علم کرد و بعدا پشیمان شد و هنوز هزینه ی این بی تدبیری خود را پرداخت می کند. بدون این که قصد مقایسه ی بروجردی و همراهان او با طالبان را داشته باشیم ، خوانندگان را به داوری در این زمینه فرا می خوانیم . »
4- « شایان توجه است که مهندس طبرزدی برای دفاع از آقای بروجردی از خانم پور فاضل درخواست کرد که وکالت ایشان را بپذیرد، اما این دفاع به مفهوم تایید نظرات دینی آقای بروجردی یا برخی اقدامات سیاسی او نیست . »
پاسخ ما :
موارد فوق بخشی از انتقادات مهندس طبرزدی از آیت الله بروجردی می باشد . لذا صرفا برای تنویر افکار عمومی و شبهه زدایی از موارد منتسب به این روحانی مبارز ، بخش به بخش اقدام به پاسخگويي مي نمائيم :
1 ) خدمت جناب مهندس طبرزدی و همکاران محترمشان معروض میدارد که به نظر اینجانب مهمترین دلیل ایجاد چنین سوء تفاهمات خسارت بار در مسئله آیت الله بروجردی که در حال حاضر با تمام وجود مبارزه اي همه جانبه را با دیکتاتوری دینی شروع نموده و در اين پيكار چشم انتظار حمايت و همراهي ديگر مبارزان وطني ست ، این مي باشد که عزیزان در بیان انتقاداتشان ، تفاوتی بین این مسئله قائل نیستند که ایشان یک زندانی عقیدتی است و نه یک زندانی سیاسی . آشکار است که مهمترین شعار آیت الله بروجردی شعار جدایی دین از سیاست و یا به تعبیری دیگر جدایی دین از حکومت و قدرت مي باشد . شعاري كه تا كنون هزينه هاي بسيار هنگفتي در موجوديت اعتباري و اعتقادي براي ايشان داشته است . بام آزادی به عنوان تریبون رسمی آیت الله بروجردی به تمام مبارزان سیاسی تاکید مینماید که نگرانی شما از اینکه بروجردی بخواهد نقش خمینی دوم را بازی کند کاملا بیهوده و بی معناست . اطاله کلام مجال بازگو کردن تفاوتهای فاحش در حرکت اعتراضی آیت الله بروجردی با انقلاب 57 آقای خمینی را نمی دهد ، لیکن آنهایی که هنوز حافظه تاریخی شان کار می کند خوب می دانند که خمینی قبل از پیروزی انقلاب 57 داعیه تشکیل حکومت اسلامی را داشت و در این خصوص اقدام به نگارش کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی نمود و در آن به صراحت از اهداف و ایده های مرتجعانه اش سخن بمیان آورده بود ؛ حال اگر طبقه روشنفکر آنروز ما اسیر بی منطقی و احساسات زودگذري از جنس بی منطقی حاکم بر روشنفکری امروز ما گردید ، این دلیل نمی شود که خود را از هرگونه خطا و لغزش در راهبري افکار عمومی جامعه آنروز مبرا بداند.
جناب مهندس طبرزدی ، اصلا قرار نیست آیت الله بروجردی جای کسی را در تصاحب کرسی های حکومت و قدرت تنگ نماید زیرا نزديكي ايشان به سياست و حكومت ، ناقض اعتقاد وي مبني بر جدایی دین از سیاست خواهد بود . ایشان حتی اصراری به تغییر رژیم آخوندي در ایران ندارند بشرطی که این حکومت حاضر به اعطای آزادی مطلق به شهروندان باشد و دست از سركوب لايه هاي جامعه ايراني بر دارد. لذا نگرانی های شما و دیگر دوستانتان در این باره بی دليل است زیرا پر واضح است كه سهم خواهی از قدرت ، مختص تشكيلات حزبي و فعاليتهاي سیاسی است . آیت الله بروجردی نزدیک شدن روحانیت ( به عنوان نمادهای عینی دین ) به حکومت را از تسونامی بدتر و مخربتر می داند . ایشان به دفعات این دیدگاه را عنوان نموده است .
جناب مهندس طبرزدی ؛ تنها دغدغه ی آیت الله بروجردی بعنوان یک روحانی صاحبنظر و یک اسلام شناس فرا دینی ، باورهای دینی جامعه است همانگونه که دغدغه شما بعنوان یک فعال سیاسی ، ايجاد تغييراتي در نهاد حکومت و قدرت بر پايه خواسته هاي حزبي تان مي باشد . آیت الله بروجردی اگر می خواست وارد بازار مکاره حکومت و سیاست بشود لزومی نداشت که اینگونه خود و خانواده و یارانش را در برزخی دهشتناک بیندازد .
با توجه به محبوبیت مردمي و همچنين استعداد و توانایی های وی در قلم و بیان، طی سالهای گذشته بارها به ایشان پیشنهاد مناصب مهمی از جانب حکومت شده بود ( برای تطمیع و کنترل ایشان و پدرش آیت الله سید محمدعلی کاظمینی بروجردی ) ولی ایشان هرگز نخواست نان را به نرخ روز بخورد ؛ زیرا ایشان کاملا به اعتقادش مبنی بر لزوم جدایی دین از حکومت پایبند بوده و مي باشد.
جناب مهندس طبرزدی ؛ نهاد دین برای اعتلای اخلاقیات و معنویات جامعه است ؛ اگر آيت الله بروجردي مي گويد دين روح جامعه است به هيچ وجه ناقض ديدگاههايش نيست ، چرا ؟ چونكه وجود دين و باورهاي مذهبي در هر جامعه اي يعني باروري عدالت در آن جامعه . اجتماعي كه تهي از عدالت و وجدان باشد ، قانون جنگل را تداعي مي نمايد .
2 و 3 ) در پاسخ آقای طبرزدی باید بگویم شما دقیقا در این نوشتار معتقدات آیت الله بروجردی را با استفاده از ترفندهای خاص سیاسیون در بیان و گفتار، همردیف با طالبان عنوان کردید ! این بسیار جای تأسف و تعجب دارد که مبارزات و اقدامات چنین انسان آزاده ای را همردیف اقدامات طالبان می دانید ! دقت داشته باشید که القاء این گونه اتهامات و شبهات به ایشان ، مغایرتی با ادبیات رژیم دیکتاتوری ایران در ترور شخصیتی آیت الله بروجردی ندارد و قبل از اينكه بخواهد به وجهه مبارزاتي ايشان لطمه بزند ، خداي ناكرده باعث ايجاد بدبيني هايي به تاريخ درخشان شما در مبارزه با رژيم مذهبي ملايان خواهد گرديد. تحلیل بنده این است که شما از مجاهدات ، اندیشه ها و تلاشهای 30 ساله ایشان در مخالفت با ولایت فقیه و غبارزدایی از باورهاي دیني ايرانيان ، بدلیل تخریبهای گسترده صورت گرفته توسط رژیم ولایت فقیه اطلاع دقيقي نداريد . امیدوارم پاسخ مناسبی برای چنین اظهار نظری داشته باشید و یا اینکه سعی در اصلاح و یا شفاف سازی نظراتتان داشته باشید .
جناب مهندس طبرزدی ، آموزه هاي ديني آيت الله بروجردي بر اين مهم تأكيد مي نمايد كه شما آزاديد كه نه تنها از ايشان انتقاد كنيد بلكه حتي آزاديد خشن ترين الفاظ را به ايشان نسبت بدهيد زيرا به عنوان يك انسان حق آزادي بيان و عقيده را براي شما محترم مي دانيم . با اين وجود جنابعالي باید سند قابل قبولی ارائه کنيد که در جایی آیت الله بروجردی خود را امام معرفی کرده باشد . اگر مدرکی در این زمینه دارید لطفا ارائه نمایید تا حداقل صحت ادعایتان روشن شود . صد البته که ایشان سابق بر این امامت مسجد همت آباد تهران را بر عهده داشتند ولی این کجا و آن کجا ؟!!
دیگر اینکه شما در نوشتارتان به کتاب حکیم ایشان استناد می کنید و اینگونه نتیجه گیری می کنید که ایشان طرفدار اسلام اخباری است . باید به عرض شما برسانم انصاف حکم می کند برای اظهار نظر درباره اندیشه های هر شخص باید مجموعه آثار ایشان به نقد کشیده شود و نه یک اثر . آیا رساله آزادی ایشان را که در آن ایشان قرائت واقعی خود را از اسلام بیان می کند ملاحظه کرده اید ؟. انصافتان کجاست آقای طبرزدی ؟! اگر قرائت طالبان از دین همان است که آیت الله بروجردی در رساله آزادی می گوید ، باور بفرمایید از همین فردا من با افتخار طرفدار پروپا قرص طالبان خواهم شد !! در ضمن چرا از اسلام اخباری یک هیولا می سازید گویی چه خبر است ؟! اگر مختصر کنکاشی در این باره می داشتید متوجه می شدید که مهمترین اختلاف اسلام اخباری با طرفداران اسلام سیاسی در این است که اخباریون ، تشکیل حکومت اسلامی را بجز برای مصلح آخر الزمان برای هیچ کس دیگری مجاز و مشروع نمی دانند . مهمترین دلیلشان هم همین بیلان برجای مانده در تخریب های اعتقادی حکومت فعلی در طول سه دهه گذشته می باشد و این یعنی اینکه دین نمی باید قاطی حکومت شود .
حال جناب طبرزدی عزیز لطفا به صراحت بفرمایید اعتقاد شما درباره فکر جدایی دین از حکومت چیست؟ در تمامی برهه های تاریخی آنگاه که فردی در هر مسئله ای مي خواست انديشه اي نو و حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد ،حتما می بایست با در نظر گرفتن شرايط زمان ، آرام آرام اقدام به انتقال آن مفاهیم می نمود. در غیر آن صورت جامعه پس میزد . فرد مجبور است اول زمینه چینی کند تا افکار عمومی آماده گردد سپس اقدام به عرضه کالای فکری جدیدش نماید و گرنه در موفقیتش امید چندانی نیست . اگر اختلافی را در گفتمان دینی کتاب حکیم و رساله آزادی می بینید دلیلش همین است . بی پرده بگویم آیت الله بروجردی با تحریر رساله آزادی یک رنسانس اعتقادی را پی ریزی نمود . اي كاش بزرگان عرصه مبارزه مختصر توجهي به اين اثر مي داشتند . البته بعضی از روشنفکران فعلی ، این را فهمیده اند ولی اکثریت دارند در مقابل این تفکر بي دليل مقاومت می کنند ، مقاومتی که جز بالا رفتن هزینه های رسیدن به دمکراسی ، چیزی عاید جامعه ستم زده ایران نمی کند . شاید فکر کنید که این هم یک توهم و خیالبافی دیگري است ولی با کمی تأمل و تدبر در واژه هاي این کتاب متوجه عرایض بنده خواهید شد . لذا مجدانه شما دوست گرامي را به دوری از هر گونه تعصب در بازنگري اندیشه های ایشان دعوت می نمایم .
جنابعالی از آیت الله بروجردی انتقاد می کنید که چرا ایشان خود را پیشوا و رهبر میخواند در حالی که تنها دغدغه ایشان نجات دین است ولی دل نگرانی شما رهبریت سیاسی ست و نه رهبریت دینی و ادبیات این دو میلیاردها سال نوری از هم فاصله دارد . ایشان خود را یک پیشوای دینی می داند و نه یک پیشوای سیاسی ! ایشان دارد یک گفتمان خاص دینی را عرضه می دارد . هر کسی که در بیان یک فکر جدید و یک تز و اندیشه ای دینی جلودار همه باشد و گروهي از جامعه نيز به تأييد انديشه ايشان مبادرت نمايند، خواسته یا ناخواسته ايشان دارد پیشوایی می کند . لزومی ندارد شما از ایشان یک پیشوای دینی بسازید . جلسات دینی ده ها هزار نفری ایشان ، آنهم با وجود بایکوت کامل و حصرها و ایذاء ها و تنگناهای امنیتی و بدون بهره گیری از حمایت جراید و علی الخصوص حضور بیش از یک صد هزار نفر در آخرین گردهمائی مذهبی وی در سال 85 با آنهمه تهدید و تخریبهای صورت گرفته ، خود مؤید آن است که جمعیت کثیری از مردم مسلمان و حتی غیر مسلمان در ایران از آیت الله بروجردی ، به پاس اعتقادات فرا دینی و صلح طلبانه وی ، مهر تأییدی بر پذیرش پیشوایی دینی ایشان زده اند ، زيرا ايشان تكيه بر خداوندگار تمامي اديان ميكند و نه دين اسلام . خوشبختانه در این زمینه اسناد کافی برای اقناع شما موجود است . البته تز جدایی دین از حکومت تز جدیدی نیست كه بروجردي مخترع آن باشد اما نکته قابل تأمل این است که آیا در حال حاضر به غیر از ایشان شخص دیگری اینگونه خود را در گود تهدیدها و شکنجه ها و مبارزه برای این فکر قرار داده است ؟ چه کسی بجز ایشان اینگونه بر روی خط قرمزهای رژیم ایستاده و حاضر نیست ذره ای از مواضع خویش عقب نشینی کند ؟ روحانیونی که معتقد به چنین قرائتی هستند ، یا فکرشان را در پستوی مغزشان مخفی کرده اند ، یا اعتقادی به کارشان ندارند و یا توانشان به تأثیرگزاری و گستردگی تلاشهای آیت الله بروجردی نبوده و گرنه همه می دانیم بغیر از آیت الله بروجردی ، زندانیان اعتقادی بیشماری هم اکنون در سیاهچالهای رژیم در حال پوسیدن هستند .
اما سئوال قابل تأمل این است که مگر بروجردی چه می گوید که دیگران قادر به بازگو کردن آن نیستند؟ چه دلیلی دارد که از بین این همه صداهای مخالف ، حمایت های بیشمار مردمی تنها از ایشان صورت می گیرد ؟ این مردم هستند که ایشان را به عنوان یک پیشوای مذهبی انتخاب کرده اند و نه خود ایشان . ( زیرا مطالبات وی ، خواسته ها ي ميليونها انسان مخالف دين سياسي است )
دیگر اینکه شما به نوشته های چند سال قبل ایشان استناد می کنید و نظرات آن موقع ايشان را با شرايط فعلي قياس مي كنيد . پر واضح است كه فكر آدمي در گذر حوادث و انتقاد آبديده مي شود . آيا ديدگاههاي سياسي و مبارزاتي 20 سال گذشته شما با انديشه هاي كنوني تان يكي است ؟ اگر به مطالب روزنامه ای به سردبیری شما در ده بیست سال قبل برگردیم ، شما در آن زمان شخص رهبر را که حتی آیت الله هم نبود با عناوین آیت الله العظمی و حتی امام خطاب قرار دادید که باعث تعجب خیلی ها شد ! حال شما بگویید بروجردی خود را امام می خواند یا شما دیگران را ؟ ( امیدوارم خوانندگان محترم تحلیل های بنده را تعبیر به اتهام ارتباط جناب مهندس طبرزدی با رژیم غیر دمکراتیک ملایان نکنند چراکه بنده به هیچ عنوان چنین نظری درباره ی ایشان ندارم . )
با توجه به توضیحات ماسبق به اینکه ایشان اعتقادی به سیاست و چارچوبهای رایج در آن ندارد ، اثبات اینکه مراد ایشان از واژه مدعی العموم ، تنها مدعی العموم دینی است و نه چیز دیگر ، کاملا ساده بنظر میرسد.
جناب مهندس طبرزدی گرامی ؛
آیا غیر از این است که مردم ایران ، خواستار حق پرستش آزادانه برای خود هستند ؟
آیا غیر از این است که ملت بیچاره ایران خواستار برچیده شدن استبداد دینی از روزگار خویش اند ؟
آیا غیر از این است که مردم ایران با وجود داشتن ذخایر سرشار نفت و گاز صرفا بدلیل بی کفایتی حکومت آخوندی در اوج فلاکت و بیچارگی دست و پا می زنند ؟
آیا غیر از این است که مردم از نظام ستمديني خسته شده اند؟
جناب مهندس طبرزدی بزرگوار؛ آیا صدای آیت الله بروجردی پژواک صدای مردم ایران نیست ؟ آیا این خواسته ها ، مطالبات مردم ایران نیست ، خواسته هایی که بدلیل وجود جو استبداد و سرکوب وتحقیر در ایران ، تاکنون قادر به بازگو کردن آنها نبوده اند ؟! آيا اگر كسي پيدا شود كه به نيابت از مردم خواسته هايشان را در جوامع بين المللي مطرح نمايد و بلندگوي آنها باشد خوب است يا نه ؟ به نظر شما کسی که با پرداخت هزینه های گزاف می آید و با تمام وجود از حقوق مادی و معنوی مردم ایران دفاع می کند باید مورد حمایت قرار گیرد یا اینکه به تهمت برود ؟
امروز بروجردی یک شخص نیست ، یک اندیشه است . کسانی که شما آنها را به عنوان طرفدار و هوادار ایشان می شناسید ، طرفدار اندیشه و فکر ایشانند و نه خود ایشان . لذا ما حمایت از آیت الله بروجردی را پاسداشت حقوق بشر و آزادی بیان و عقيده مي دانيم ، زیرا در حال حاضر آیت الله بروجردی تنها روحانی در ایران است که توانسته است با ارائه ی یک اندیشه فرامذهبی ، پیروان ادیان مختلف را یکجا در کنار هم گرد آورد ! آیا انجام چنین کاری زیبا و در عین حال حیرت آور نیست ؟ حال شما ایشان را با طالبان یکی می دانید ؟!!!
4) شما می فرمایید که حاضر به تأیید نظرات دینی و سیاسی ایشان نمی باشید . باید خدمتتان معروض بدارم که ایشان هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته اند که شما بخواهید آنها را تأیید و یا رد بکنید . اما لازم است در اینجا برخی از نظرات دینی ایشان را به اطلاع شما و عموم هموطنان برسانم تا بلکه مشخص شود کدامیک از نظرات دینی ایشان را مورد تأیید شما نمی باشد :
1- توقف اجرای احکام سخت و خشن و غیر انسانی از جمله اعدام ، سنگسار، قطع اعضاء ، شکنجه و حتی زندان
2ـ اعطاي حق آزادی پرستش برای تمامی پیروان دیگر ادیان از جمله مسیحی ، یهودی، زرتشتی، مسلمانان اهل تسنن و ...
3ـ جدایی دین از حکومت
4ـ تساوی حقوق زن و مرد
5ـ عدم تبعیض ، برابری و تساوی حقوق تمامی احاد مردم دنیا بعنوان بندگان خداوند بنده نواز
6- آزادی فکر و اعتقاد و اندیشه
7- احترام به آزادی بیان و قلم
8- صلح طلبی و نفی جنگ و خشونت طلبی
9- اجرای کامل مفاد تصریح شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر
10- آزادي مطبوعات و جرايد
جناب مهندس طبرزدی ؛
آیت الله بروجردی در حال حاضر یک فرصت ایده آل برای نجات ملت ایران است . ایشان تاکنون در برابر تمامی فشارهای وارده از طرف رژیم بر علیه خود، خانواده و پیروانش ایستادگی کرده اما معلوم نیست در صورتی که حمایت مؤثری از طرف شما و دیگر دوستان مبارز از ایشان صورت نگیرد ، این وضع ادامه داشته باشد ؛ در این صورت چه جوابی به تاریخ معاصر خواهید داشت ؟
از شما و تمامی مبارزان آزاده ي وطنی تقاضامندم که هر گونه اختلافات سیاسی و اعتقادي را کنار بگذارید و خالی از هرگونه بی اعتمادی و حس رقابت ناسالم که باعث ریختن آب به آسیاب دشمن می گردد ، برای نجات وطن همدل و همصدا شویم . امید بسیار دارم این جوابیه نسبتا طولانی باعث رنجش خاطر جنابعالی نشده باشد بلکه باعث تداوم دیالوگ و فضای نقادی در جامعه گردد .
در پايان با تمام وجود آرزوي پيروزي و موفقيت شما در مسير سخت و دشوار مبارزه براي دمكراسي را از خداوند بزرگوار خواستارم .
با احترام و عرض جاودانه ترین درودها خدمت شما و تمامی مبارزان آزاده وطن
علی پایدار

۸/۰۶/۱۳۸۷

Text ColorText Color Text ColorText ColorText Colorوصيتنامه اي به تاريخ معاصر

آيت الله سيد حسين کاظميني بروجردي
وصيتنامه اي به وکلا و نمايندگانم در ايران و جهان
به نام آفريدگار مهربان و بنده نواز
سلام بر مصلحان و عدالتخواهان و آزادانديشان
درود مرا از داخل ديوار هاي بلند و مرگبار زندان اوين بپذيريد. از اين که محاکمه ام در پشت درهاي بسته و بدون حضور هيات منصفه و دور از داشتن وکيل مستقل و مخفي از خبرنگاران تاريخ نگار و مستند از پرونده سازي در بند امنيتي و مخوف 209 صورت گرفت و نتوانستم از مواضعم دفاع کنم و گوشي در ابلاغ انديشه ام نيافتم، لذا سطوري را برايتان مي نگارم و اسرار تقويم جاري را توسط شما خانم ها و آقايان به اوراق ماندگار قرن کنوني مي سپارم . سي سال است که براي فکر آزاد و فرهنگ رها شده از قيود خودکامگي، تلاش مي کنم و به خاطر مقاومت در برابر مذهب دولتي و دين حکومتي و اسلام سياسي، به اشد مجازات هاي غير انساني محکوم گشته ام . بنا بر مدارک وزارت اطلاعات، چهارده سال است که همواره در تحت تعقيب و پرونده سازي و ايذاء رواني و آزار خانوادگي و فشار هاي جسماني عناصر زورگو و بي منطق سلطه گر بوده ام و در هر مقطعي از اين ايام، ضربه اي را از حافظان آيين استبدادي دريافت کرده ام . پدرم را که از مناديان اسلام سنتي بود و نيم قرن در پايتخت با زبان و قلم و امامتش، مردم خداجو را رهنمون بود، در مسلخ شهادت توديع نمودم و مادرم را که در حمله نيرو هاي مسلح به منزل مسکوني ام مورد صدمات ميکروبي و شيميايي قرار گرفته بود و با آثار ناجوانمردانه آن و با احتضار طولاني و رقت بار، چشم از جهان فرو بست، به آستان آزادگي و حريت هديه نمودم و جواني ام را که در خدمت به استقلال اعتقادي ملت به پيري مبدل نمودم و نواميسم را که در زير پاي اشرار مدعي ديانت نهادم و خانواده ام را که به قساوت تمام به تهاجم قلدران باجگير ديدم و همگي را تاوان وابستگي و دلبستگي به مثلث مقدس خدا و مردم و ميهن يافتم .
اينجانب تفتيش عقائد را مغاير با حکم خدا در کلام " لا اکراه في الدين" مي دانم و خفقان را معارض با شعار ديني "يريد الله بکم اليسر" مي بينم و تحميل قوانين طاقت فرسا را نافي قانون ربوبي در منظر "و لا يريد بکم العسر" مي دانم و ديکتاتوري را خلاف گزينه "و لا يکلّف الله نفسا الا وسعها" مي بينم و سرکوب اعتقادي را محارب بيان الهي " لا نفرّق بين احد من رسله" مي دانم و داشتن زندان را خلاف سيره حيدر کرار مي بينم و صلح نامه امام مجتبي را متضاد با هر نوع جنگ طلبي مي دانم و تسليم شدن اميرالمومنين به حکميّت را عين جمهوريت مي دانم و بازگشت مرتضي علي را از نيمه جنگ صفين، حرمت دهي به راي اکثريت مي دانم و اجتناب ائمه شيعه را از تشکيلات حکومتي، دليل بر وجوب دوري روحانيون از تحرکات سياسي مي دانم و اجماع علماي تشيع را در برائت از مواضع سياسي، دليل بر تخريب ديانت در تماس با سياست مي دانم و بيلان کار سياسي و اقتصادي و اعتباري و اعتقادي اسلام دولتي را عامل بدبيني عامه به معنويات و الهيات مي دانم و نقض آشکار و علني و همه جانبه حقوق بشر را در ايران نتيجه شعار " ديانت ما عين سياست ماست" مي دانم و شکنجه خود و خانواده ام و پيروان آزادي اديان را محصول استبداد ديني مي دانم و لذا توجه ناظران حقوق بشر را به وضعيت اسفناک و دلخراش خود و خانواده ام و همه راهيان مذاهب ناوابسته به حکومت جلب مي نمايم . علت حملات وحشيانه نيرو هاي امنيتي و اطلاعاتي و نظامي به خانه محقرم، حضور عظيم مخالفين اسلام سياسي در جلسات کم نظير اين خادم ملت و عاشق خدا بود و به اين جهت از سازمان ملل متحد مي خواهم تا به هر طريق از حکومت ايران بخواهد تا آزادي مطلق اديان و استقلال بي چون و چراي مذاهب را اجرا کند و توسط شوراي امنيت آن نهاد جهاني، هر گونه فشار و رعب و حصر و زندان و کشتار و مصادره را به خاطر منازعه با اسلام سياسي محکوم گرداند و خواهان يک رفراندوم اساسي و دور از حصار هاي دولتي در نظرخواهي از عموم ملت ايران درباره آزادي انديشه و بيان و قلم و مذهب گردد و مرا به عنوان يک مدعي العموم جامعه که خواستار پرستش آزاد و دور از تنگ نظري ها هستم، مصونيت و امنيت و حفاظت دهد تا بتوانم به خواسته ايماني و اعتباري و اعتقادي و انساني مردم شريف و اصيل و نجيب و مظلوم ايران پاسخ دهم و پيروان تمامي فرق توحيدي را در تقرب به پروردگار و تعشق به ربوبي، مساعدت نمايم .
در خاتمه به تمامي عزيزاني که در داخل و خارج، امر وکالت و نيابت مرا به عهده گرفته اند، عرض مي کنم که شرايط ناهنجار و نارواي من و خانواده ام و همه بندياني که به جرم اعراض از اسلام سياسي و نفرت از مذهب دولتي و روگرداني از دين حکومتي در زندان هاي قرون وسطايي معذب مي باشند را به گوش هموطنان دلسوز و نگران برسانيد و از تمام مراکز حقوقي و مجامع قانوني و رسمي و معتبر جهان، مطالبه حقوق ما را بکنيد و از رهبران ديني تمام اديان و مذاهب و ملل بخواهيد تا در رهايي آيين خدا پرستي از هر نوع شائبه و آلايش و اراده سياسي بکوشند و با اين روحاني تحت ستم همسويي کنند و از حکومت ايران، بازگشايي زنجير ستم از دست و پاي خداجويان ميهن گرا را طلب نمايند.
با سپاس
سيد حسين کاظميني بروجردي
زندان- تهران- ايران - اكتبر 2008

نامه سرگشاده آيت الله بروجردي به رهبر حکومت ايران

 با نام آفريدگار مهربان و نوازشگر و با سلام بر ملت عزيز و نجيب و شريف و عرض ادب به آب و خاک مقدس و ميهن مظلوم .
اينجانب، بندي زير شکنجه که از خانداني برجسته و تحت اشارات کتب رجالي و انساب مي باشم و بيش از سي سال از بهترين ايام عمرم را صرف اعتلاي فکر توحيدي و فرهنگ معنوي و رواج اخلاق الهي و ترويج ادبيات ديني نمودم، به جرم ناباوري مذهب دولتي و نرفتن به بازار اسلام سياسي و نپذيرفتن دين حکومتي دو سال و نيم است که در بندهاي مختلف اوين به انواع زجرهاي رواني و فشارهاي جسماني و اغلال عصبي و اثقال عاطفي، مبتلا هستم که در خلال اين مدت، بارها با نامه به وسيله اشخاص مرتبط با شما، حقايق را اظهار کردم که هر بار مزيد بر اذيت عمّال عذاب گرديد، اينک که به خاطر وفور دردهايم در آستانه مرگ قرار گرفته ام مي خواهم تا با نگارش سطوري، تاريخ معاصر جهان را به اسراري چند مزين نمايم چراکه تقويم جاري کاملا اين مدعي العموم آزادي اعتقادي و استقلال فکري را مي شناسد و کلامش را به عنوان اسناد انکارناپذير ثبت مي نمايد.
امروز عامه مردم ايران، اسلام سياسي را آزموده اند و بيلان کار آن را در عمر انقلاب فعلي مشاهده کرده اند وعده هاي مهم و مؤثر در برانگيختن جامعه را سي سال قبل، از بنيانگذار حکومت فعلي شنيدند و محصول آن پيش بيني هاي بزرگ را با تمام وجود يافتند، الان اين رعيت ايراني خواستار رفع سانسور عقيدتي و دفع تفتيش مذهبي و برطرف شدن فشار و محدوديت در انتخاب راه زندگي است.
اکثريت ملت مي گويند اگر با راي عامه اهالي کشور، تغيير نظام شاهنشاهي صورت گرفت هم اکنون نيز همان اکثريت قاطع، خواهان برچيده شدن خفقان و زور و استبداد و سرکوب است، اگر ميزان هيأت حاکمه فعلي آراي مردم مي باشد، بايد رفراندوم در فضاي آزاد و غير مرعوب و بدون گزينه هاي حکومتي باشد و چون مسئولين امور بنا به اسناد و مدارک موجود مجرم هستند و به کرّات به ايران و اسلام و ملت خيانت کرده اند و آثار آن در کشتارها و ويراني ها و زندان ها و گورستان ها و تبعيدها مشخص و معلوم مي باشد، لهذا بايد رأي گيري زير نظر مستقيم ديده بانها و ناظرين سازمان ملل متحّد انجام پذيرد . وقتي که صندوق رأي از فيلتر شوراي نگهبان که نگهبان تاج و تخت ولايت فقيه است و وزارت کشور که تسبيح دست روحانيون درباري است، مي گذرد چگونه ايده و آرزوي هفتاد ميليون نفوس ايراني تحقق مي يابد؟ آنگاه که کروبي که از عوامل پنهاني دستگاه حکومتي است، اقرار مي کند که با چند ساعت خفتن او، دگرگوني اساسي در نتايج آرا ايجاد مي شود، چه طور مي شود رأي گيري ها را مردمي و سالم و دست نخورده تلقي کرد؟ صاحب اين حکومت سي سال قبل گفت که اگر مشروعيت محمد رضا شاه به رأي مجلس مؤسسان به پدرش رضاخان بوده، به پسرش چه مربوط است و آن موقع مردم آن طور مي خواستند و حالا نمي خواهند، من هم همان منطق ايشان را تکرار مي کنم که اگر سي سال قبل ملت ايران با وجود فريب بزرگي که خورد و خيال نمود که زيربناي اين رژيم، استقلال و آزادي و جمهوريت و خداجويي است که به تدريج خلاف بيّن و عيني و عملي و علني آن رويت شد، ميل به چنين سيستم سياسي پيدا
کردند، اکنون هيچ گونه تمايلي به ادامه آن ندارند و پشتوانه اين حرف من يک راهپيمايي مسالمت آميز سراسري است؛ چنانچه بيش از راهپيمايي بيست و دوم بهمن شما، جمعيت به خيابانها بيايد، بايد تسليم خواست ملت شويد و لااقل به حريّت جامعه و آزادي انديشه و استقلال ديدگاه ها و رهاسازي آئين پرستش از قيود و مداخله ها تن دهيد. چگونه چکهاي عجيب و غريب آقايتان در بهشت زهرا را تاريخ گويا و پويا و جوياي ايران زمين، فراموش کند که مدينه فاضله اي را نشان داد و بهشت زيبائي را ترسيم نمود که نتيجه اش فقر و فلاکت و درد و رنج و بيماري و ذلت و فروپاشي خانواده ها و رواج اعتياد و ورشکستگي اقتصادي و بي اعتباري ديني بود. امروز پروردگار رعيت پرور و مردم نواز در جايگاه اتهام قرار گرفته است، زيرا که هر جنايتي را به اسم ديانت مي کنند . پدرم که از اکابر علماي پايتخت بود، به جرم عدم پذيرش تز مصيبت بار ديانت ما همان سياست ماست، ناجوانمردانه کشته شد و قبرش را ويران کردند و مادرم را که عروس يک مرجع و همسر يک مجتهد و مادر سادات بود، با زجر تمام به قتل رساندند و نوه شش ماهه مرا در بند امنيتي دويست ونه مي آزردند تا من به همکاري با جرج بوش اعتراف نمايم!!
گناه نابخشودني اين روحاني آزاديخواه و مخالف مذهب دولتي، مردمي بودن او بود و بس. قبل از حمله به منزلم در آخرين جلسه دعا و توسلم که سراسر بود ازعشق به يزدان پاک و تطهيردر کوثر ماورايي، با دست خالي و بدون حمايت جرايد و در بايکوت کامل و جامع رسانه هاي جمعي در بزرگترين استاديوم سرپوشيده کشور دهها هزار نفر را گرد آوردم تا آرامشي به دلهاي گرفتاران باشد و عقده گشايي از قلبهاي رنجور و اين پايگاه بي نظير اجتماعي و قدرت مانور اعتباري موجب خشم وزارت اطلاعات گرديد و با همدستي بيدادگاه ويژه اش در يک حمله سراسري با قشون تا دندان مسلح به خانه مسکوني من، يورشي ناعادلانه بر پير و جوان و زن و مرد و بزرگ و کوچک حاضر در کوچه و اطراف منزلم نمودند که صدها زخمي به دنبال داشت و فيلم هايش در آرشيو مجامع حقوقي و مراکز بشر دوستانه جهان موجود است و در اين لشکرکشي که براي سرکوب مردمي که خواهان گرايش هاي مذهبي بدون دخالت حکومت بودند از گازهاي ميکروبي و شيميايي استفاده کردند و بسياري را مبتلا به سرطان هاي مغزي و ريوي و کبدي و سينه و معده نمودند که در هر ماه شاهد مرگ اسفناک تعدادي از حاضرين آن فاجعه مي باشيم . فعلا در زندان اوين به نام شما و به خاطر بقاي ولايت مطلقه فقيه انواع صدمات بر من و سياسيون و مذهبيون ناوابسته به حکومت عملي مي گردد که از اين گرفتار زنجير ديکتاتوري، اسکلتي باقي مانده است . روزي که بعد از سي سال زنداني لبناني را از زندانهاي اسرائيل آزاد مي کردند، در تلويزيون دولتي موجود در زندان ديديم که چگونه با توانمندي و حال و روز نيکو و عافيت جسم و امنيت روح رها شد، ولي عکسهاي قبل از زندان مرا ببينيد و کالبدي که در اين دو سال و نيم از زندانتان باقيمانده را مشاهده و مقايسه نمائيد!
اينک از شما که در رأس اين حکومت هستيد مي پرسم آيا سي سال قبل ملت ايران بي دين بودند و باني اين نظام آنها را مؤمن کرد؟ آيا مردم اين مملکت فقير بودند و انقلاب کنوني آنها را ثروتمند کرد؟ آيا بگير و ببندهاي امروز شما به اندازه سي سال قبل است؟ آيا تعداد زندانها با ديروز ايران يکسان است؟
آقايتان در بدو ورود به گورستان پايتخت در برابر خبرنگاران جهان گفت شاه شهرها را خراب کرد و گورستانها را آباد نمود، آيا محصول سي ساله شما غير از اين است؟ آيا قتل عام عمومي در شروع اين حکومت و در هشت سال جنگ در مرزها و داخل شهرها و محو احزاب و انهدام رقبا و امحاي معترضين، آماري برابر با قتل هاي دوهزاروپانصد سال شاهنشاهي را حکايت نمي کنند؟ شما به اين مردم چه داده ايد که به آن افتخار مي کنيد؟ سوغات انقلاب، بي انگيزگي جوانان است و بيکاري و قطع آب و برق و گاز و گراني کمرشکن و تاراج منابع طبيعي و هرج و مرج اعتقادي و حراج ميراث ملي و بسياري ارقام که موجود است.
با تکريم مجدد به آزاديخواهان
سيّد حسين کاظميني بروجردي - اكتبر 2008

۷/۱۸/۱۳۸۷

متن اعلامیّه رهبر مذهبي زندانی ایران
به مناسبت سالگرد تهاجم به پیروان مذهب غیر سیاسی

به نام خداوند مهربان و رعیّت نواز و سلام بر میهن گداخته در استبداد و درود بر ملت مظلوم و مغضوب دیکتاتور ایران
سومین سالی است که در اوین، شاهد کشتار ستمدیدگان و محرومان، تحت عنوان اخلالگران و زورگیران و جاسوسان و خرابکاران و مواد فروشان و مدعیان دروغین هستم .
در طول اقامتم در بندهای مختلف زندان، به عمق جنایت سازی و فاجعه آفرینی اسلام سیاسی، واقف شدم و از نزدیک، ناظر شکنجه های قرون وسطایی اسلام خواهان مکار و جلاد می باشم.
از اینکه جوانیم را در نبرد تمام عیار با شریعتمداران کلاهبردار و خائن به خدا هزینه کردم، پشیمان نمی باشم و بسی مایه مباهاتم می باشد که در راه افشای ماهیت دین دولتی و مذهب حکومتی، پدر و مادرم را فدا کردم و سلامت بدنم را هدیه نمودم و خانواده ام را به قربانگاه تاریخ بردم و عزیزانم را به دست قصابان دین شعار سپردم.
وقتی که در بند مخوف دویست و نه اطلاعات، با چشم بسته و دست به زنجیر آویخته و پا در پابند ارتجاع تکیده، ضجه ي نوه یک ساله ام را می شنیدم . به اشکهایم می گفتم: به رودخانه تقویم ایران معاصر بپیوندید تا صفحات فردای آن، رنگین کمانی از استقامت آزادگان عصر گردد و نسلهای آتی، عطر رهایی از چنگال خودکامگی حکام چپاولگر را بهتر استشمام کنند.
روزی که در میدان انقلاب، قشون رئیس پلیس وقت تهران، مورد یورش طرفداران مذهب سنّتی قرار گرفت و فریاد آزادیخواهی فکر و فرهنگ متمایز از کتابت رژیم حکام، فضا را بر اربابان زر و زور و تزویر تنگ کرد، دانستم که کشور شیران، دیگر متحمل سانسور اعتقادی و فشارهای تبلیغاتی ملاهای دین فروش دنیا طلب نمی گردد. و نیمه شبی که سپاه تا دندان مسلح ولایت فقیه، به اجتماع ناراضیان از اسلام خون ریز و ترورگرا و خفقان خواه، که در اطراف منزلم، از زن و مرد و پیر و جوان و کوچک و بزرگ، حلقه زده بودند، حمله نمودند فهمیدم که انقراض سی سال دروغگویی و حقه بازی رژیم ستمدینی حاکم بر ایران، فرا رسیده و زمان قیام عمومی ملت شریف و نجیب و وطن پرست، ظاهر شده.
فلذا به دنیای بشریت اعلام می کنم که به نام پروردگار همه مذاهب و ادیان و به خاطر عشق به میهن گرفتار درندگان انسان نما و تکیه بر توانمندی ذاتی و همگانی هموطنان، مصمّم به پاک سازی میهن سرافراز از لوث وجود اهریمنان روحانی مسلک، زبان اعتراض و ایراد و اعراض را به غاصبان آب و خاک مقدس ایران، گشوده ام و با خونم، وضوی عروج گرفته ام و جانم را در کف اخلاص نهاده ام تا ریشه تز پلید دیانت ما عین سیاست ماست را برکَنم و آزادی اعتقادی و استقلال فکری و رهایی دینی را به مردم خوبمان، عرضه دارم.
پس به اقتضای این آهنگ عظیم ملی و مردمی از تمام مجامع حقوقی جهان و مراکز قانونی دنیا و مسئولین طرفدار حقوق بشر و آزادی اندیشه، می خواهم تا با تمام قوا از این پیام آور صلح و عدالت و آزادی، دفاع کنند و پیک رهایی بخش مرا به شورای امنیت سازمان ملل متحد برسانند و طی قطعنامه ای، نقض دائمی و آشکار حقوق بشر را در امور دینی و اعتقادی و فکری، محکوم کنند و مرا به عنوان ناظر سازمان ملل متحد در امور دینی و مذهبی و فرهنگی و سفیر آن در کشورهای منطقه، منصوب کنند تا با أخذ مصونیت و امنیت بین المللی، بتوانم از آرمان خداپرستی به میل و اراده عامه، حراست نمایم و معنویات و مقدّسات طوایف و خلایق و ملل را از هرگونه محدودیت و ممنوعیتی، حفظ کنم.
در ادامه عرایضم، از روحانیون همه ادیان و مذاهب می خواهم تا اینجانب را که خواهان دوری هر نوع اندیشه و فکری از گزند تفتیش عقاید حکومتی می باشم، یاری کنند و به هر شکلی، پژواک دادخواهی من به محاکم ذیربط باشند و ایضاً از پاپ اعظم، خواستار حمایت جدی و همیشگی از مواضع حق طلبانه ام می باشم و انتظار دارم که از دولتها و ملتهای مسیحی جهان، خواهان امداد من گردد و همچنین، از علمای جامعه الأزهر و دارالفتوای مکه و دیگر مراکز صدور حکم مسلمین، می خواهم تا با کمک به این روحانی اسیر و دربند، به رفع اتهام و ابهام از دامن اسلام حقیقی، برخیزند و نیز از ر‍‍ؤسای جمهور روسیه و چین که پناهگاه حکومت ایران هستند، می خواهم تا با فشار بر رژیم تهران آزادی مطلق و بی چون و چرای مرا بخواهند و اعضای جنبش غیر متعهد را به وظایف انسانی در قبال این ظلمهای دولت ایران، خاطرنشان می نمایم.
سیّد حسین کاظمینی بروجردی
تهران ـ زندان اوين ـ اكتبر 2008

نامه سرگشاده به رئيس قوه قضائيه ي جمهوري اسلامي ايران

 آقاي هاشمي شاهرودي
با سلام و عرض ارادت به خادمين ملّت و مخلصين خداوند و سرسپردگان به آستان ميهن. علت آن كه اين دردنامه را به صورت جمعي و عمومي فرستادم آنست كه سه سال قبل، وقتي كه براي شكايت از ويژه روحانيت، به منزل شما در قم آمدم، پاسخ داديد كه در موضوعي كه وزارت اطلاعات دخالت كرده، وارد نمي شوم. پس دانستم كه كارآئي مرد شماره دوّم حكومت از وزير اطلاعات، كمتر است! لذا خواستم تا عريضه ام را به تاريخ معاصر بنويسم تا در اوراق تقويم حاضر، اخبار و اسرار دين سياسي، ثبت گردد.
آقاي هاشمي؛ بيش از دو سال است كه در زنداني به سر مي برم كه زيرمجموعه شماست و بارها ژست مدافعين حقوق بشر را در روزنامه ي شما ديده ام ! به راستي كه رُل آزاديخواهي را نيكو بازي مي كنيد اما امروز، عصر بيداري ملتهاست و اين گونه حناها در جهان مترّقّي و دنياي تكنولوژي رسانه اي، رنگي ندارد. آنچه كه در سرمقاله هاي روزنامه ي حمايت، در درشت ترين تيتر آمده كه اقرارنامه مقام طراز اوّل قوّه قضائيه است، زندان را محلّ عذاب و مقرّ بي رحمي و مركز انسان ستيزي و عامل فروپاشي خانواده ها و خرابي جامعه معرفي مي كند.
آقاي هاشمي؛ در مدت اقامتم در اوين، شخصاً شاهد بي عدالتي ها و نقض آشكار و علني و همه جانبه حقوق بشر بوده ام و با احساس و اعصاب و احوال و اخلاقم ، زشتي ها و پليدي ها و پيسي هاي اينجا را كه بنديِ بيچاره به تدريج به آنها مبتلا مي گردد را يافته ام. در بندهاي امنيتي كه شكنجه غوغا مي كند و در بندهاي عمومي، انكار خدا و استحالۀ انساني و تغيير هويت آدمي و جنون و خُلق و خوي حيواني در خشم و اميال نفساني، محصول تصوّري است كه بنيانگزار انقلاب از آن به دانشگاه ، ياد مي كرد.
آقاي هاشمي ؛ در اثر آزار و اذيّت كه بيش از دو سال است بر اين فرزند رسول الله كه گناهش، مرثيه خواني آباء كرام و داغ كردن تنورعشق به اجداد عظامش بود وارد شده ، به پيري زودرس رسيده ام و اكثر اعضای بدنم فرسوده و خراب گرديده و بيمارستان اوين، بسان مترسكي است كه جلوي تبليغات طرفداران حقوق بشر را بگيرد و اسناد كافي در تائيد اين كلام را دارم . گرچه طرف حساب من، ويژه روحانيت است و به طوري كه بارها از آنها شنيده شده، زورشان به شما هم مي رسد و لذا انتظاري از نظارت شما ندارم ؛ اما، زنداني، تحويل قوه قضائيه است كه تغذيه اش، بيماري زا و بهداشت آن اسفناك و برخورد نگهبانانش تأثربار و محيط موجود، غير قابل تحمل است. به كوچكترين اعتراضي، حملات گارد حفاظتي، مسجون بدبخت را روانه انفرادي و قطع ارتباط با خانواده اش مي كند و در برخي موارد همراه با زدن و كوبيدن و شكستن و له كردن است.
آقاي هاشمي؛ بزودي متن شكاياتم را به عنوان يك مدعي العموم كه خواهان جدائي ديانت از سياست است و اكثريت قاطع ملت ايران را به همراه دارم از حكومت جمهوري اسلامي ايران به محاكم حقوقي سازمان ملل متحد مي دهم تا دنيا به ميراث اسلام سياسي كه كارنامه اش در اين سي سال گذشته، قابل احصاء ‌مي باشد پي ببرد و طي قطعنامه اي در شوراي امنيت سازمان ملل، حمايت جدي از دين سنّتي و مذهب آباء و اجدادي مردم ايران به عمل آيد. بارها موقعيت نامساعد روحي جسمي خود را به رهبري نظام، اطلاع داده ام ولي بر قساوتهاي مسئولين ويژه و زندان افزوده شده. اكنون خواسته هايم را از شما به عنوان سرپرست قانوني قوه قضائيه كشور، مطرح مي نمايم گرچه مي دانم كه آب درهاون كوفتن است.
اولاً تقاضاي تجديد دادرسي را با حضور خبرنگاران بدون مرز و حقوقدانان سازمان ملل متحد دارم زيرا به استناد ‌ياران انقلاب و نزديكان حكومت، مثل موسوي خوئيني ها و عبدالله نوري، دادسرا و دادگاه ويژه روحانيت، فاقد وجاهت قانوني و دور از اصالت شرعي است.
دوم؛ خواستار بستري شدن در يك بيمارستان خصوصي به خرج شما و با نظارت نمايندگان سازمان ملل متحد مي باشم. اما مخارجش، چون تمامي مايملكم را سران ويژه، ربوده اند و اما زير نظر سازمان ملل، به علت آن كه سران ويژه، بارها وعده كشتن مرا داده اند.
سوم اين كه، به همراه من صدها تن، زن و مرد و بزرگ و كوچك، مصدوم و مجروح و محبوس شدند كه به شكايات اينها رسيدگي كنيد و از بين اين افراد برخي به خاطر شدت تهاجمات مأمورين، كشته شده اند از جمله، مادر پيرم كه اجازه تشييع و ترحيم هم ندادند. اميدوارم كه عملتان با شعارهايتان، تطبيق نمايد.
سيّد حسين كاظميني بروجردي
زندان اوين تهران ـ اكتبر 2008